به تسلای دلم لب بگشا محتاجم گره افتاده به کارم به دعا محتاجم بین این مردم بی درد ، غریب افتادم به خدا بیشتر از پیش تو را محتاجم من که خود داروی درد همه عالم هستم حال از گوشه چشمت به دوا محتاجم خجلت از روی تو پاشیده ز هم بنیادم ای قدت خم شده به عصا محتاجم رشته عمر علی بنده به مویی شده است من به یاری تو ای عقده گشا محتاجم روبگیر از من دل خسته ولی با من باش ساقیم لیک به تو آب بقا محتاجم
+نوشته شده در شنبه 89/2/18ساعت 12:23 عصرتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( )
|